دنیای سرگرمی


دنیای سرگرمی

فقط چند دقیقه برای داشتن سرگرمی وقت بگذاریم


جهان پهلوان تختی

 جهان پهلوان تختی در سال 1340 در بازگشت از مسابقات جهانی ژاپن مواجه با استقبال بی نظیر جوانان و دانشجویان و سایر اقشار ملت ایران شد و ضمن پیامی خطاب به آنها گفت:

"من با قلبی شاد از ژاپن بازگشته ام و اینک به همه ی هموطنان عزیزم که نسبت به من و موفقیت هایی که بدست آورده ام محبت می ورزند،  درود می فرستم. با خوشحالی فراوانی که هرگز در من وجود نداشته است به شما عزیزانم که چشم به راه پیروزی برادران خود بوده اید بهترین احساساتم را تقدیم می دارم. از محبت های بی پایان شما اشک در چشمانم حلقه زده است. اگر نمی توانم کلمات را به درستی ادا کنم، دلیل آن است که غرق در محبت های شما مردم دوست داشتنی شده ام. من خود را از شما می دانم و بدون شک این پیروزی در درجه ی اول متعلق به شما خواهران و برادران عزیز است. در این هنگام که با قلبی مسرور به میان شما بازگشته ام به همه ی جوانان وطنم توصیه می کنم که از شکست نهراسند. من چند بار شکست خوردم، اما هیچ گاه از پای ننشستم و اینک می بینید که با شادمانی عمیقی از صمیم قلب برایتان پیام می فرستم. آرزو می کنم خواهران و برادرانم از سعی و کوشش دست نکشند. همیشه امیدوار باشند که بالاخره پیروز خواهند شد و نیروی آنها بر آنچه سر راهشان بوده است غلبه خواهد کرد... به نظر من اگر جوانان از هر مساله ی کوچکی نومید شوند، راه ناصوابی رفته اند. خوب است همگی دست بدست یکدیگر بدهیم و برای پیروزی و موفقیت های درخشان تری پیش برویم."

17 دی ماه 1346 تختی را در اتاقی در هتل اتلانتیک تهران بی جان یافتند. بدون رادیو، تلویزیون، مردم دهان به دهان، گوش به گوش خبر درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی را به هم می رساندند. هنوز چند دقیقه ای از پیدا شدن پیکر بی جان تختی نگذشته بود که سراسر تهران از این فاجعه آگاه شد و مردم در غم پهلوان عزیز خود می گریستند. خبر در یک لحضه سراسر شهر را فرا گرفت و نیروی معجزه آسای مردم بار دیگر قدرت سحر آمیز خود را نشان می داد و به فاصله ی دو ساعت هزاران نفر از مردم کوچه و بازار دسته دسته بسوی پزشک قانونی به حرکت در آمدند. پسران و دختران مدارس و دانشجویان کلاس را تعطیل کردند و همگی گریه کنان به سوی دادگستری حرکت کردند. مردم میخواستند برای آخرین بار چهره معصوم پهلوانی که بارها نام ایران را در جهان بلند آوازه ساخته بود و یک دم از فکر مردم فارق نبود ببینند ولی ماموران مانع می شدند.

در جریان درگذشت وی یکی از نویسندگان سیاه و سفید می نویسد که:" آخرین باری که با هم به گفتگو نشستیم سه یا چهار سال پیش بود... او را به حرف کشیدم. آنقدر که دیگر نتوانست تحمل کند. با اندوهی که هرگز در او ندیده بودم زمزمه کرد که او را به اردو راه نمی دهند. او را از تشک بیرون انداخته اند. حتی تماشای مسابقات را نیز برای او ممنوع کرده اند... او مانند ماهی دور مانده از آبی بود که بر روی ماسه های ساحل داشت جان می کند و به هوا می جست. او بدون تشک چگونه میتوانست زندگی بکند، گفتم داداش خیلی عجیبه؟... تو خودت چی فکر می کنی. چه کسانی این دستور را داده اند؟ گفت آخه رفته بودم به مسابقه کشتی تماشا کنم همین که چشم مردم به من افتاد... یهو من را خجالت دادند... مسابقه را ول کردند و هی گفتند تختی، تختی، بعدش (( اونها )) بدشون آمده. دستور دادند که دیگر به سالن راهم ندند نویسنده نمی نویسد (( اونها )) کی هستند. در مسابقه المپیک ژاپن 1964 از این که او پرچم ایران را حمل کند جلوگیری کردند. این اعمال، شکنجه های روحی بود که تختی را مدام رنج می داد.

روایت راستین مرگ تختی، خودکشی؟ یا قتل؟ در قهرمانی و پهلوانی او اثری ندارد چون تختی هم قهرمان بود و خوب کشتی می گرفت و هم پهلوان بود یعنی درستی و صداقت و شجاعت و مردم دوستی او شهره آفاق بود. در آغاز مرگ تختی وقتی زمزه های خودکشی تختی سر زبانها افتاده بود، جلال آل احمد سخت به چنین شایعاتی تاخت و با اشاره به جمعیت نیم ملیون هواداران تختی در مراسم خاکسپاری و هفت او نوشت: (از آن جماعت هیچکس حتی برای یک لحضه به احتمال خودکشی فکر نمیکرد. آخر جهان پهلوان باشی و در "بودن" خودت جبران کرده باشی "نبودن" را و آن وقت خودکشی؟ او پوریای ولی نبود. او هیچ نبود. او خودش بود. بگذار دیگران را با نام او با حضور او بسنجیم. او مبنا و معنی آزادگی و بزرگی است.)

منابع :

 دکتر پرویز داور پناه

www.ajayeb.ir


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:جهان پهلوان تختی, | موضوع: <-CategoryName-> |